๑۩۞۩๑  جــــــــــــایی برایـــــــ بودنـــــــــــــ  ๑۩۞۩๑

๑۩۞۩๑ جــــــــــــایی برایـــــــ بودنـــــــــــــ ๑۩۞۩๑

ازعاقلان حساب دلم راجداکنید حرف وحدیث کهنه خودرارهاکنید چیزی زشب نمانده به خلوت که می روید قدری دل شکسته مارادعاکنید
๑۩۞۩๑  جــــــــــــایی برایـــــــ بودنـــــــــــــ  ๑۩۞۩๑

๑۩۞۩๑ جــــــــــــایی برایـــــــ بودنـــــــــــــ ๑۩۞۩๑

ازعاقلان حساب دلم راجداکنید حرف وحدیث کهنه خودرارهاکنید چیزی زشب نمانده به خلوت که می روید قدری دل شکسته مارادعاکنید

واژه باران


 نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند    
 مثل آسمانی که امشب می بارد....
 و اینک باران
 بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
 و چشمانم را نوازش می دهد
 تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم


نظرات 1 + ارسال نظر
احمد-ا چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 14:58

سلام آقا مجتبی عزیز

باور کن خیلی خیلی مثل نوشته ها ی خودتی
و از نوشته هایت جز این
چهره
که پشت آن واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی !!
نمی شدتصور کرد .
یا
لااقل از زمان ارتباط مجازی من و تو
جز این در ذهنم نبود
و چه خوب به حدسم نزدیک بودی
یه نمره 20 به خودم با اجازه ات دادم !
20

سلام دوست مهربان ومعلم عزیزم
خیلی منتظربودم که بیاین ولی یکم دیر شد
البته نه دیر معنایی نداره نقاشی هایم برای همیشه خواهد ماندوهمچنین دوستی مجازیمون!!!
ویه نمره 20دیگه ازمن هدیه به شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد