ازعاقلان حساب دلم راجداکنید حرف وحدیث کهنه خودرارهاکنید چیزی زشب نمانده به خلوت که می روید قدری دل شکسته مارادعاکنید
ازعاقلان حساب دلم راجداکنید حرف وحدیث کهنه خودرارهاکنید چیزی زشب نمانده به خلوت که می روید قدری دل شکسته مارادعاکنید
پشت تنهایی این پنجره ها
چه به صف آمده غم های دلم
یک نفر نیست مگر پنجره را باز کند![](http://s4.picofile.com/file/7827594301/panjere.jpg)
قصه دیدنم آغاز کند؟
دلم از پرده به جان آمد و از شیشه شکست
چشم من خیره به راه ، ز دلم می پرسد
آخه باید ز کجا تا به کجا..؟
تا به کی تکیه به دیوار در این چلّه نشست؟
در دلم پنجره ای رنگ سکوت است
سکوت ...!
مجتبی
سهشنبه 11 تیر 1392 ساعت 12:55
سلام
و او را از نگرانی در بیارید
جناب احمد استوار نگرانتون است
کاش بهشون سر بزنید
ایشان شما رو خیلی دوست دارند
سلام
من همیشه به یاد احمد ونقاشی هایش هستم
وهمیشه شکر گزار نعمتی چون احمدم
ممنون از لطفتون
وای مهربان معلمم را ببین تا![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/005.gif)
به کجا با
دل
من
راه اومده و چه بس معلم بزرگیه
مجتبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
کس نتوان پنجره را باز کند
یادته
" کس نخارد پشت من جز انگشت شست دست من "
پنجره رو باز بین
چشم هایت را باز یاب
در زمین خبری نیست
شنیدم شیطان دور گرد در زمین آدم نیافت
برای او حتی جمع انسانها در زمین یک
آدم نشد
که سجده اش کند و بر گردد
به . . .
مجتبی ما را
به گستاخی سزاوارتر است تا . . .
پنجره را با دست های مهربون خودت باز کن
اگر دستهایت را بستند از پا کمک بگیر
اگر پاهایت را بریدند از دندان
اگر دندانهایت را شکستند با پیشانی نشانه بگیر
که ما همه را به زمین به . . . فرستادنند و
ما همه
به عشقیم و بسوی عشق باز خواهیم اومد
دوستت دارم مثل همیشه
در بزرگی معلم مهربان شکی نیس
چون با بزرگی چون مهربانم احمد همکلام است.
منم خیلی متاسفام که گستاخانه به داستان راستان اومدم
اینو بزار به حسای چشم انتظاریم مهربان.
دوستت دارم مثل همیشه وبرای همیشه مهربان