ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پس از آن غروب رفتن
اولین طلوع من باش
من رسیدم رو به آخر
تو بیا شروع من باش
شبو از قصه جدا کن
چکه کن رو باور من
خط بکش رو جای پای
گریه های آخر من
اسمتو ببخش به لبهام
بی تو خالیه نفسهام
قد بکش تو باور من
زیر سایه بون دستام
خواب سبز رازقی باش
عاشق همیشگی باش
خسته ام از تلخی شب
تو طلوع زندگی باش
من پر از حرف سکوتم
خالیم رو به سقوطم
بی تو و آبی عشقت
تشنه ام کویر لوتم
نمیخوام آشفته باشم
آرزوی خفته باشم
تو نـذار آخـر قصه
حرفـمو نگفته باشم
سزشار احساس وقشنگبود
همواره عاشق بمان
زیبا بود
خسته ام از تلخی شب تو طلوع زندگی باش
سلام آقا مجتبی![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
شعر زیبایی بود
ممنون که سر زدین
به چیزهای زیادی در زندگیتان فکر کنید که باید به خاطرشان
سپاسگزار باشید
********************
خیلی زیبا بود.
البته با صدای معین یچیز دیگس
شمابه دلیل حمل مرام ومصرف بی رویه محبت دررفاقت وداشتن بی حدمعرفت به حبس ابددرقلب من محکوم هستید.سلام مجتبی جون عیدت مبارک
گاه این نازک دلم یاد رویت میکند
گاه با دیدار گل یاد بویت میکند
گاه با دلواپسی درکنار پنجره
از هزاران قاصدک پرس و جویت میکند.